نخستین گام در بازتعریف نقد معماری، «بازگشت به الگوهای زنده و مردمی» است؛ نه از طریق تقلید شکلی، بلکه از طریق درک سازوکارهای اجتماعی و حسی که به آن الگوها معنا میبخشند. برای تبریز، این امر یعنی توجه به پیوند میان فضای خانه، حیاط، بازار و خیابان؛ همان الگوهای همزیستی که هنوز در حافظهی کالبدی شهر حضور دارند.

بخش سوم: راه برونرفت – بازگشت به معنا، نه گذشته
در شرایطی که معماری ایران میان دو قطب افراطیِ «نوگرایی بیریشه» و «سنتگرایی بازاری» گرفتار شده، بازاندیشی در «ماهیت نقد معماری» ضرورتی دوچندان یافته است. مسئله نه بازگشت صرف به گذشته است و نه تقلید از مدرنیتهی جهانی، بلکه بازگشت به «معنا»ست؛ به آن لایهی زندهای که معماری را از ساختمانسازی جدا میکند.
کریستوفر الکساندر در کتاب «The Timeless Way of Building (1979)»، به وضوح میگوید که معماری زمانی زنده است که میان «فرم» و «الگوی زندگی» پیوند برقرار کند.
“Every building, when it is alive, embodies patterns that connect people to their world.” Christopher Alexander, 1979
«هر بنایی، هنگامی زنده است که الگوهایی را در خود جای دهد که مردم را به جهانشان پیوند دهد.»
در این نگاه، بحران معماری معاصر ـ چه در تهران و چه در تبریز ـ از گسست همین پیوند ناشی میشود. اگر فرم از زندگی جدا شود، به کالایی صامت تبدیل میگردد. بنابراین، نخستین گام در بازتعریف نقد معماری، «بازگشت به الگوهای زنده و مردمی» است؛ نه از طریق تقلید شکلی، بلکه از طریق درک سازوکارهای اجتماعی و حسی که به آن الگوها معنا میبخشند. برای تبریز، این امر یعنی توجه به پیوند میان فضای خانه، حیاط، بازار و خیابان؛ همان الگوهای همزیستی که هنوز در حافظهی کالبدی شهر حضور دارند و برای تهران، یعنی رهایی از نماهای پر زرق و برق و بازاندیشی در فضاهای اشتراکی، نور، مقیاس انسانی و تجربهی زیست در شهر.
«کنت فرمپتون» در مقالهی مهم خود «Towards a Critical Regionalism (1983)»، «زمینهگرایی انتقادی» را به عنوان پاسخی میان دو قطب بومیگرایی سطحی و مدرنیتهی بیهویت مطرح میکند. او معتقد است معماری باید در عین بهرهگیری از فناوری مدرن، ریشهی خود را در زمینهی اقلیمی و فرهنگی حفظ کند.
“The resistance of the place is the foundation of its authenticity.” Frampton, 1983
«مقاومت مکان، بنیاد اصالت آن است.»
از این منظر، معماری تبریز اگر بخواهد مسیر خود را بازیابد، باید با تکیه بر «مقاومت زمینه» از تقلید سطحی بپرهیزد. در مقابل، تهران نیاز دارد از دل همین رویکرد، هویتی جدید و ترکیبی بیافریند؛ شهری که نه صرفاً بازتولید فرمهای جهانی، بلکه تلاشی برای «بومیسازی مدرنیته» باشد. به تعبیر فرمپتون، آیندهی معماری ایران نه در بازگشت کامل به سنت، بلکه در بازتعریف انتقادی آن است؛ بازتعریفی که بتواند معنا و اصالت را با نیازهای زمانه پیوند دهد.
در سطح کلانتر، «دیوید هاروی» در کتاب «The Condition of Postmodernity (1989)» توضیح میدهد که در جهان سرمایهداری متأخر، فضا به کالایی برای مصرف تبدیل شده و شهرها در چرخهی سرمایه بازتولید میشوند.
“Space has become a product to be consumed, not experienced.” Harvey, 1989
«فضا به کالایی برای مصرف بدل شده، نه تجربه.»
این گزاره توصیف دقیقی از بحران معماری در تهران است؛ جایی که ارزش زمین، کارکرد فرهنگی و انسانی فضا را از میان برده است. در تبریز نیز، فشار اقتصادی و سوداگری در بافت تاریخی نشانههای این بحران را آشکار کرده است. اما راهحل، همان است که هاروی میگوید: «بازگرداندن تجربهی انسانی به فضا». از این منظر، نقد معماری نباید تنها به فرم یا زیباییشناسی محدود شود، بلکه باید ساختار اقتصادی و سیاستهای شهری را نیز در بر گیرد. معماری نمیتواند بیطرف باشد؛ یا در خدمت سرمایه است یا در خدمت زندگی.
برای عبور از وضعیت موجود، نقد معماری باید سه ویژگی اساسی داشته باشد:
1. «نقد در بستر»: هر ارزیابی باید با توجه به زمینهی تاریخی، اقلیمی و فرهنگی انجام شود. مقایسهی تبریز با تهران بدون درک این بسترها، نقدی بیاعتبار است.
2. «نقد میانرشتهای»: معمار، جامعهشناس، اقتصاددان و تاریخپژوه باید در کنار هم قرار گیرند تا فهمی چندبعدی از شهر حاصل شود.
3. «نقد زنده و کنشمند»: نقد باید بتواند به عمل منجر شود، نه صرفاً به تولید واژه و نظریه.
اگر بخواهیم پلی میان «سنت زندهی تبریز» و «مدرنیتۀ بیریشۀ تهران» بسازیم، باید سه اصل را در نظر گرفت:
«بازخوانی سنت به مثابه فرآیند، نه شیء»: سنت باید زنده باشد، پویا و قابلتفسیر، نه موزهای و ثابت.
«بهکارگیری فناوری در خدمت مکان»: تکنولوژی باید ابزار حفظ کیفیتهای فضایی و انسانی باشد، نه هدف نهایی.
«تربیت نسلی از معماران اندیشمند»: آموزش معماری باید از تولید فرم به سمت تولید معنا حرکت کند.
راه برونرفت از آشفتگی کنونی معماری ایران در «بازگشت به معنا»ست، نه بازگشت به گذشته. در این مسیر، تهران باید از بحران کالاییشدن فضا رهایی یابد و تبریز باید با اتکا بر حافظهی شهری خود، الگویی از مدرنیتۀ بومی ارائه دهد. تنها در چنین وضعیتی است که میتوان گفت معماری دوباره به «زبان معنا» بازمیگردد؛ زبانی که در آن، انسان، مکان و زمان دوباره به گفتوگو مینشینند.
نگارش و تنظیم: پویا مودتی | معمار و پژوهشگر حوزه معماری و انرژی
تصاویر:
پوستر: مسجد کبود تبریز - کجارو
References
Key Items
Critical Regionalism: منطقهگرایی انتقادی
Genius Loci: روح مکان
Human Scale: مقیاس انسانی
Contextualism: زمینهگرایی
Postmodernity: پسامدرنیت
Global Homogenization: همسانسازی جهانی
Cultural Identity: هویت فرهنگی
Architectural Resistance: مقاومت معمارانه
Spatial Experience: تجربه فضایی
Phenomenology of Place: پدیدارشناسی مکان
Urban Morphology: ریختشناسی شهری
Socio-spatial Dynamics: پویایی اجتماعی–فضایی
Architectural Authenticity: اصالت معماری
Modern Rationalism: عقلگرایی مدرن
Architectural Ethics: اخلاق در معماری
Place-making: مکانسازی
Semantic Layer of Architecture: لایه معنایی معماری
Cultural Continuity: تداوم فرهنگی
Local Vernacular: بومگرایی محلی
Architectural Discourse: گفتمان معماری